- شین
- سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۹
- ۲۲:۳۲
- ۰ نظر
امروز صبح بازم تا 9 اینا خوابیدم اینقدر خوابالو نبودم نمیدونم اولش صبی که پا میشم خوابم نمیبره ولی بعد دوس دارم بخوابم به زور میخوابم دیگهم پا نمیشم. مثلا این کارم میشه خودخوابی، یه چیزی شبیه خودکشی. بعد مثلا یه یادداشت خودخوابی هم قبلش بذارم و توضیح بدم که چرا خودمو خوابوندم. به هر حال یه آهنگ از معتمدی برای نیلی که اون سر دنیاست و از چند سال پیش خواننده وبلاگم بوده فرستادم همون آهنگ یاد آر که شعرش رو دهخدا برای صوراسرافیل گفته. رفتم یه کم زندگی این صوراسرافیل و بقیه رو هم خوندم. چه چیزایی تو کتابای تاریخ به خوردمون دادن. بعد مثلا من تلاش میکنم که یه خری بشم اسمم تو تاریخ بمونه غافل از اینکه چیزی به اسم تاریخ وجود نداره، در واقع اینطوری بهتون بگم که تو تاریخ ما خر رو به جای قناری جا زدن خیلی وقتا. یعنی من اگر بخوام تو تاریخ بمونم واقعا باید خر باشم. بعدم یه اشتباهی کردم به ملت گفتم که آقا بیاین تو بورس سهم بخرین بعد الان ملت هم من رو گیر آوردن که تو خودت برامون سهم بخر. برای چند نفر سهم خریدم. دیگه اینکه دو تا از دوستام شرکتشون رو دارن میبرن پردیس، خیلی وقته از منم خواستن برم پیششون باشم که من خب این پا و اون پا کردم. میدونین دیگه کیا هستن که این پا و اون پا میکنن؟ اسبایی که تو خط شروع مسابقه هستن. نمیتونم بگم اوضاع روبراهه آخه اینطوری طلبکارا میریزن سرم، ولی خب بدی نیستم، هر چند یه حس ناامنی دائمی دارم. مثل کسی که داره داخل مه قشنگی راه میره و هی نور از شیارهای بین مه میزنه داخل. اینجاست که میگن ای آنکه که قراره زندگیم رو برای همیشه مهآلود کنی، بیا.